قصد ندارم با رفتن سراغ موضوع اصلی بحث هنریاری ، یعنی آرت کوچ شبیه به افرادی باشم که از اقرار به ناتوانی در تعریف هنر طفره میروند؛ خیر. و اصولاً از این بابت نیز نه احساس سرخوردگی دارم و نه از لذتِ خلق ادبیام کاسته میشود. اما با تمام علاقه و تاییدی که نسبت به هنر پیشرو و آوانگارد دارم، و البته با ادای احترام به دنیای شخصی هر هنرمند کشفشده و یا بکر، مقدمهای عمومی از هنر میتواند به مسیر شخصی خود نزدیکتر کند؛چرا که از ضدِ هر چیز، آن چیز را بهتر شناختهام. پس پیش از ورود به مبحث آرت کوچ درآمدی از آنچه هنر می نامیم ذکر میشود.
آرت کوچ | درآمدی بر هنر | قسمت اول
افلاطون در رساله کراتولوس( رسالهای در ریشهیابی واژهها) قریب به 2400 سال پیش گفتگویی میان سقراط و هرگومنس ذکر میکند:
«سقراط: یکی از آنها واژهی هنر است که باید معنی اصلی آن را روشن کنیم.
هرموگنس: درست است.
سقراط: اگر بعضی از حرفهای آن را جابجا کنی، معنی «خردمندی» نمیدهد؟
هرموگنس: سقراط، توجیه غریبی کردی.
سقراط: دوست من، مگر نمیدانی نخستین نامها را بعضی کسان زود دگرگون ساختند چون گمان میکردند که بدین سان به زیبایی آنها میافزایند؟ به پارهای حروفی تازه افزودند و در بعضی از آنها حروف را جابجا کردند یا حرفهایی از آن کاستند. آنان کسانی بودند که زیبایی ظاهر را برتر از حقیقت میشمردند و با گذشت زمان واژهها را به صورتی درآوردند که امروز هیچکس نمیتواند به معنی راستین آنها پی ببرد…»
افلاطون| رساله کراتولوس| در ریشهیابی واژهها
لفظ هنر در زبان سانسكریت از دو واژه «هو» به معنای نیك و «نر/نره» به معنای زن و مرد تشكیل شده است. این واژه پس از ورود به زبان فارسی، در اوستا به شكل «هونر» درآمده كه از صفات اهورامزداست.
اما این اطلاعات کارگشا نیست؛ مثلا وانمینماید که هنر، شامل همهی فضیلتهاست یا خود یک فضیلتست.
از سویی دیگر خود کلمهی فضیلت نیز به موضوع افزوده میشود، که البته باک و گریزی نیست.
آرت کوچ | لفظ و واژه هنر
در فصل چهارم کتاب پنجم دینکرد (از متون پهلوی، در باب برگزیدگی و برتری تخمهی ایرانیان) میخوانیم:
«زمانی که آلودگی برخاسته از آمیختگی اهریمن به آفرینش رسید، نخست اینکه در هنگام تقسیم نژاد مردمان، از میان فرزندان سیامک، خوبخردی و نیکخویی و پیمانداری و سپاسگزاری و آزرم و امیدواری و بخشندگی و راستی و آزادگی و دوستداشتن نیکان و دیگر هنرها (=فضیلتها) و فرّه ـخویشکاریـ بیشتر در فِرَواک جایگزین شد و به نواحی (دیگر) هم رفت.»
هنر در این معنا، شبیه به معناییست که در در لغتنامه دهخدا، ذیل همین مدخل میخوانیم: علم، معرفت، دانش، فضل، فضیلت، كمال، كیاست، فراست و زیركی.
ما، امروزه در فرهنگ ایرانی به کرات با واژهی هنر و هنرمند، هنریار و آرت کوچ مواجهیم:
گاهی با چنان رازآلودگی عارفانهای که تنها صفت خداوندست، گاهی نیز چنان دم دستی که در سیرک های استعدادیابی تلویزیونی (Talent) میبینیم.
گاهی با معیارهای اقتصادی میسنجیم که «هنر، اشرافیست»
و گاهی با هشتگ «هنر اعتراضی» آن را مشمول سیاست میدانیم. گاهی هنر را فضیلتی الهی برمیشمریم و گاهی دشمن دین. گاهی زیستن هنر شمرده میشود و گاهی مرگ.
اما واقعا تعریف، کارکرد و غایت هنر چیست؟
البته که قصد نداریم در این گپنوشت به سوالات فوق پاسخ بدهیم؛ چرا که ویکیپدیا، علوم انسانی، دانشگاهها و آکادمیهای معتبر دیگری مسئول توسعه و نشر اینگونه تعاریفاند (که البته بحث در مورد هنر در قاموس تحلیلی فرهنگ ما، همانندفرهنگ غرب، مورد توجه و تحلیل قرار نگرفتهست)اما پس از ۲۴۰۰ سال قصد داریم نگاهی دوباره به ریشههای کهن این مفاهیم داشته باشیم تا بپرسیم:
چرا هنر؟
و امیدوار باشیم که در این رهگذار بتوانیم نیاز به آرت کوچ را بهتر درک کنیم.
آرت کوچینگ | قسمت دوم
در نگاه ریاضتوارانهی سنتی، هنر ، همهی فضیلتها و غرقشدگی در آن نوعی عبادت معنوی به شمار میرفت. ریشههای آیینی کهنی هم که هنر را نوعی سحر و افسون میدانستند در تایید و قدرتبخشی به این باور، تاثیرگذار بودند. چنانچه اعراب سخن شاعران را حاصلِ القای جنی که بر شانهی چپ شاعر نشسته میدانستند، یا خراسانیان نوای دوتار را به نالههای حضرت یحیی (ع) در میان درخت توت تعبیر میکردند و یا سرخپوستان نایِ نی را صدای اشباح نیاکان خود میشنیدند.
اما این گفتار در مورد سحر، افسون، و یا احضار معانی نیست؛ در پی رد یا تایید این گونه دیدگاه نیز نیست. چرا که اساساً آرت کوچ در پی قضاوت و سنجش هیچ نظریه یا مکتبی نیز نیست. اما یک تفاوت اساسی در این میان آشکار است:
در تمام نسخههای سنتی، این هنر است که عالیتر از انسان مینماید. چنانکه شاعرِ صاحبفضل، نزار قبانی خطاب به معشوقهاش مینویسد:
«نامههای ما برتر از مایند»
اما قصد داریم در این برهه از هستی، انسان را مدارِ توجه قرار بدهیم؛ در آرت کوچ برخلاف فلسفهی ادبیات این سوال مطرح نیست که:
-چرا هنر؟
بلکه سوالِ اساسیتر آن است که:
-چرا من؟
مشهورست که جیمز جویس، خالق شاهکارهایی چون دوبلینیها، دچار رشته خیالاتی بود که از طرف کارل گوستاو یونگ به «جنون کلمات» تعبیر شد. بعدها دختر جویس نیز به همین عارضه مبتلا تشخیص داده شد. اما آیا این به اصطلاح جنون (که نامی عام برای همهی ذهنیتهای ناشناخته نمینماید) ریشه در هنر جیمز جویس داشت یا ذهنیت جویس؟ آرت کوچ نه در مقام در روانپزشک یا مشاور، بلکه در مقام همراه سوالاتی را مطرح میکند؛ سوالاتی که کوچی بیش از هر هرکس به شنیدن پاسخهای آن نیازمند است.
آرت کوچ و هنریار نه در مقام در روانپزشک یا مشاور، بلکه در مقام همراه سوالاتی را مطرح میکند؛ سوالاتی که کوچی بیش از هرکس به شنیدن پاسخهای آن نیازمند است. طریقه کشف و طرح این پرسش ها جان مایه کوچینگ است.
در گپنوشت بعدی با نام رابطه کوچ و آرت کوچ به هنریاری و رابطهی هنریار و هنرمند میپردازیم. اگر مایلی سمت تاریک کلمات را ببینی، با الف کوچ| همیار کلمه همراه باش.
دیدگاهتان را بنویسید