الف کوچ، کارگروه ادبی مدرسه آرت کوچینگ با افتخار مجری طرح استعدادیابی نویسندگی در قالب تست نویسندگی آنلاین ویژه نویسندگان نوقلم است. هدف از این تست نویسندگی آنلاین شناسایی، آموزش، کوچ و معرفی نویسندگان تازهنفس به مخاطب حرفهای، اسپانسر مالی و نشرهای پیشروست. قضاوت سطح استعداد شما در این مرحله بر عهده مدرسه الف کوچ و مخاطبین است. ما تنها سه پرسش اساسی از شما داریم! شما میتوانید از طریق پاسخدهی به فرم استعدادیابی ادبی قلم خود را در معرض قضاوت مدرسه آرت کوچینگ و مخاطبین ادبی بگذارید. در پایان هر سال به آن دسته از پاسخهایی که بیشترین امتیاز را از سوی مدرسه آرت کوچینگ و مخاطبین ادبی کسب کننددر بخش «استعدادهای روایت فارسی» به ناشرین، حامیان و مخاطبین معرفی خواهند شد. کافی است یک علامت نگارشی تازه پیشنهاد کنید؛ کارکردش را در یک جمله خلاصه کرده و با آن جمله کوتاهترین روایت را بنویسید! ما به شما در تست نویسندگی آنلاین الفکوچ بازخورد میبخشیم!
تست استعداد نویسندگی
لازم به ذکر است که تست نویسندگی آنلاین هیچگونه رتبهی ادبی را به صاحب اثر القا نمیکند(مشابه بلایی که برخی از رویدادهای به اصطلاح هنری از طریق رسانههای داخلی خود بر سر نویسندگان نوقلم میآورند)، هیچگونه توهمی را در مورد آیندهی استعدادتان در ذهن شما ایجاد نمیکند (چنانکه بسیاری از استارتاپهای بیزینس آرت کوچینگ انجام میدهند) شما را با وعدهی کاذب انتشار کتاب دچار خودفریفتگی نمیکنیم و مهمتر از همه شما را با دیگران مقایسه نمیکند. سیستم تست نویسندگی آنلاین زمینه شکوفایی ظرفیتهای درونی شما را به شما خاطرنشان میشود و بهانهای باشد برای آشنایی شما هنرجویان ادبیات خلاقه با هم نسلانی که در جنون شما شریکاند. لطفاً آثار واصله را مطالعه کرده و امتیاز مورد نظر خود را به آثار محبوبتان اعطا کنید.
اکسپلور تست نویسندگی آنلاین
یک علامت نگارشی تازه پیشنهاد کنید؛ کارکردش را در یک جمله خلاصه کرده و با آن جمله کوتاهترین روایت را بنویسید! ما به شما بازخورد میبخشیم!
برگیر
امتیاز الفکوچ | 90/ 300
برگیر در نقل قول های خود دست می برد.
اما به ازای هر نفسی که میکشید، هزار بار خودش را لعنت میکرد. پشیمان شده بود و میدانست که تنفس مونوکسید کربن باعث فلج شدن و مردنش میشود. برای پشیمانی دیر شده بود چون او دیگر پاهای خود را احساس نمیکرد
حامل
امتیاز الفکوچ | 115/ 300
حامل به جملات خجالتی،ترسو،محتاط یا بسیار عمیق کمک می کند که به خواننده بفهمانند بارشان بیشتر از آنچه که نشان می دهند است و یا همه آنچه که نویسنده می خواسته بیان کند نیستند.
شاید حامل به آدم ها کمک کند که بهتر ناگفته های یکدیگر را بفهمند.که خوبم را از خوبمی که خوب نیست بشناسند،که سرسری از کنار جمله ای که دریایی از معنا در آن است نگذرند،که بدانند کجا کنایه ای درکار بوده و کجا به سبب معذوریت کلمات در ذهن باقی مانده و نوشته نشده اند.حامل فکر می کند با بیرون آمدنش از شیشه ای که سالهاست در عمق الفبا خاک میخورد اوضاع را بهتر می کند…اما اگر حامل تبدیل شد به علامت تکراری که در انتهای هرجمله نه یکی که هزارتا از آن پشت سر هم قطار شده اند چه؟آخر چه کسی میتواند همه ی آنچه را که در ذهنش می گذرد روی کاغذ بیاورد؟ کدام جمله است که ناگفته ای پشت آن نباشد؟اصلا مگر دنیا،دنیای شرلوک هاست که برای هر جمله ساعت ها فکر کنیم که غرض نویسنده چه بوده و چه چیزی در جمله ی ساده ی او نهفته است؟خودمانیم! خوبمی که فرقش را از خوبمی که خوب نیست با حامل بفهمیم مگر ارزشی هم دارد؟شاید حامل با آمدنش خراب کند همه ی شیرینی فهمیدن هایی را که خود جوش فهمیده شده اند و مزه ی کنایه هایی را که با هنرمندی رمزگشایی.من اما نه قضاوت می دانم و نه حوصله ی آن را دارم،این شما و این بطری حامل حامل،اگر باز کردن و معرفی آن را صلاح می دانید که معارفه ای را بیندازید و او را با تعجب و پرسش و بقیه آشنا کنید و اگر نه کافیست بطری را پرتاب کنید و تمام
سکوت
امتیاز الفکوچ | 100/ 300
برای درج در صفحات سفید بی حوصله
چرا که روایت از حوصله واژهها بیرون بود.
کلاد
امتیاز الفکوچ | 225 / 300
کلاد در ابتدای جمله میآید تا از سرعت خوانش مخاطب مطمئن شود!
کلاد در ابتدای جمله میآید تا از سرعت خوانش مخاطب بکاهد. اگر خواننده سرسری از جملات مثلاً فلسفی نویسنده بگذرد، کُلاد وی را از پشت سر گرفته، چندان کشیده خفه میکند. اگر خواننده در خوانش چکشی صحنههای درگیری تعلل بورزد از پشت سر با لگد به گردهی تنبلش میکوبد تا نقطه پایان در فرق سرش فرو رود. اما حتماً- پیش هم آمده که کلاد اشتباه کند؛ این وقتها نباید از حق و حقوق مخاطب چیزی بر زبان آورد. گردنهگیر، گیر افتاده است و لازم است تا تمام جمله مدیح وی را بگوید. بلکه به تریج قبای کلاد برنخورد. اینجاست که ایشان را از کلاد، به آکلاد ترفیع بخشیده تا یادمان باشد اشتباه امثال «آقا کلاد» -اگر امثالی داشته باشند- عین صواب است.
… بله بله جانم! کلاد میتواند خود نویسنده باشد. اما تو هم داری تند میروی!
ستاره
امتیاز الفکوچ | 060/ 300
ستاره به بهترین قسمت های متن تعلق دارد
فکر نمی کردم که ستاره اینقدر مهم باشد ولی برعکس، خیلی هم مهم بود!!
ویرکرد
امتیاز الفکوچ | 245 / 300
به هوش باش!
به هوش باش که ویر دیو فراموشی بود. نخست مادیانی کهر قربانش کردند و چون به یاد نیاورد پسرکی 15 ساله. اما ویر، فراموش کرد و شهری به یادش بنا نهادند ویروکرد نام. و چون ویرو بر سر عهد خدایی خویش پابرجا ماند و به یاد نیاورد مردمان از یادش ببردند.
– پس کِه این روایت را بازمیگوید؟
… و اینجاست که باید نشانهای دیگر داشت.
ایمووی
امتیاز الفکوچ | 070/ 300
ازاین به بعد موقع نوشتن متن و یا داستان هر جا خواستم شادی را نشان بدهم این علامت نگارشی را می گذارم.
ازاین به بعد موقع نوشتن متن و یا داستان هر جا خواستم شادی را نشان بدهم این علامت نگارشی را می گذارم. اِمووِی، نماد شادی و انرژی، همیشه با لبخند و مثبتی در خدمت است!
دوبل
امتیاز الفکوچ | 150/ 300
برای اثر گذاری و تاکید جمله اخیر دوباره خوانده شود
برای تاثیر گذاری و تاکید دوباره تکرار کنید،این جمله ای بود که هرروز در برنامه صبحگاهی ،ناظم مدرسه پشت بلندگو میگفت و ما بی آنکه معنی واقعی آن را بدانیم،بارها و بارها با صدای بلند خوانیدیم و تکرارش کردیم….
رنج
امتیاز الفکوچ | 065/ 300
وقتی هایی که کلمات نمی تونن احساسات رو منتقل کنن
وقتی که کلمات نمی تونن احساسات رو منتقل کنن، رنج آدمو فرا می گیره، چون احساساتت زیاد شدن ولی نمی تونی منتقلشون کنی. در نتیجه فقط خودتو می سوزونن و می مونن
آخذ
امتیاز الفکوچ | 080/ 300
بعد از پایان جمله یا بیتی استفاده میشود که به بیت یا جمله ی بعدی از نظر معنایی یا ساختار وابسته است.
آخذ بعد از پایان هر جمله یا بیت می آید و بین جمله قبلی و بعدی ارتباط برقرار میکند،همانند زمانی که غروب خورشید را در آغوش خود جای میدهد، تا مهتاب بتواند گونه های کودکی غم زده را نوازش کند و دوستی برای گریه های شبانگاهی جوانان باشد.
دژم
امتیاز الفکوچ | 090/ 300
در زمانی قابل استفاده است که نویسنده دو احساس دگرگون شده در یکدیگر را نمایان میکند.
دژم در زمانی قابل استفاده است که نویسنده دو احساس دگرگون شده در یکدیگر را نمایان میکند. درست همانند زمان دیدار آسمانی پر از رفتن های غریبانه ی خاطراتی که داشتنشان آرزو بود؛ تنها چیزی که برایم مانده بود اشک هایی بود که از رفتن بیزار بودند و در مانده از ماندنی بی معنی و پوچ گونه. سال ها ذهنیتم خاص بودن را به من غالب کرددر حالی که عادی تر از مرگ یک مورچه به نظر میرسیدم، اما راستش را بخواهی من برعکس تمام آن مورچه ها دیدگاهی فراتر از واقعیت را به دوش میکشیدم؛همچون هوای مه آلودی که همه از گرمای خودخواهانه آن هراسانند شاید اندکی شیشه چشمانم را شبنم ها محاصره کرده اند!
این حس همانند زمانی است که اشک هایم با دیدن رویای زنده شده ام لبخند میزنند.
میدانی دقیقاً همچون زمانی است که به اندازه ی تمام مدت زمانی که دوست داشته نشدی،میتوانی به همان مقدار به پروانه های در حال پرواز به سوی ماه عشق بورزی.
ترس
امتیاز الفکوچ | 060/ 300
ترس شخصیت و سوژه مورد نظر و نشون میده
ترس شخصیت یا سوژه مورد نظر و نشون میده.مونده چه کار کنه داره سنکوب میکنه پاهاش از ترس قفل شده از درون داره فریاد میکشه .سکوت و ترس تنها صدایی هست که شنیده میشه
واکش
امتیاز الفکوچ | 105/ 300
واکش در ابتدای جمله میآید تا نویدی باشد بر.
واکش در ابتدای جمله میآید تا نویدی باشد بر. اما آیا ایکاش نبود؟
طناب دار
امتیاز الفکوچ | 120/ 300
طناب دار برای مجازات و ترسوندن دیگران برپا شد.
برای مجازات اون و ترسوندن دیگران طناب داری میون محوطه ای رعب آور برپا شده بود، یواش یواش قدم بر میداشت بارون شدیدی میبارید، صدای بارون و ناله زنی که آشنا بود تو گوشش میپیچد، نگاه شو که به دور دست دوخت پیرمردی رو دید که میون پتو زیر بارون مچاله شده بود، دوباره قدم برداشت و به دار نزدیک شد دست شو گرفتن مجبورش کردند پاشو بذاره روی چهارپایه زیر دار، هنوز صدای بارون و ناله آشنای زن تو سرش موج میزد سیاهی اومد جلو طناب دور گردنش انداخت زبری طناب پوست گردن شو آزار میداد، داشت به رویاهای از دستش فکر میکرد و به مادرش، باران شدید تر شده بود انگار آسمون میخواست کاری کنه، مرد سیاه نزدیک و نزدیکتر شد و یک لحظه صدای لگد سیاهی روی چهارپایه چوبی برخواست و خود را میون زمین و آسمون معلق دید صدای بارون و ناله محو میشد، محو محو دیده نمیشد او آزاد شده بود…
غم
امتیاز الفکوچ | 060/ 300
نشان دادن و ابراز بیشتر ناراحتی
کف پاهایم میسوخت
گویا که سوزن در جانش فرو میرفت
اما این از گرمای زمین و سنگ ریزه هایی که پای برهنه ام را لمس میکرد بود
با برقع و چادر مشکی رنگ درون بیابان بی انتها میدویدم
در هرلحظه با خود خیال میکردم که الآن پیدایم میکنند و اسیر شان میشوم
و گویا داشتم قرض دختر بودنم را پس میدادم…
راضی از نوشتن
امتیاز الفکوچ | 000/ 300
باعث میشه موقع استفاده نویسنده حس خوبی دریافت کنه
امروز عجیب خوشحال بودم
چشمک
امتیاز الفکوچ | 170/ 300
وفتی این علامت میبینی باید به صفحات قبلی برگردی مثل دژاوو
این داستان هرگز قرارنبود که نوشته شود پس چرا حال در حال خواندن آنی؟
زمزمه
امتیاز الفکوچ | 120/ 300
عبارت مورد نظر را چند بار با خودت زمزمه کن
با خودت زمزمه کن حس و حال این روزها را ،خوب نگاه کن ،خوب بو کن و خوب همه چیز را لمس کن در کنارش بودن را به خاطرت بسپار برای تا ابد چون امکان دارد آخرین دیدار باشد
دهانه
امتیاز الفکوچ | 160/ 300
ورود به موضوع اصلی
ورود به موضوع اصلی تخصص من بود!همینطوریم این اتفاق کزایی برام افتاد، بدون هیچ مقدمه فکری تلفن رو برداشتم به پلیس زنگ زدم.
سلام! من کشتمش !
پلیس بدون لحظه ای درنگ گفت: بله خودکشی کار نابخشودنیه.
تا به خودم اومدم که پلیس چطور خبر داره.
اینبار جسمم به قصد انتقام به جونم افتاده بود…
پردازشگر
امتیاز الفکوچ | 000/ 300
باعث میشه خواننده فرصت تجزیه جمله رو پیدا کنه
زمانی که با خودش حرف میزد جان دیگری پیدا میکرد گویی خودش برای خودش تبدیل به دوست و مرهم میشد
کمانه
امتیاز الفکوچ | 000/ 300
توضیح بیشتر در مورد یک واژه
همه چیز از همین جا شروع شد از زمانی که برای تست استعدادم در نویسندگی در دنیای بیقرار و بیتاب ذهنم به دنبال خلق واژه ابداعی خودم میگشتم که ناگهان کلمه کمانک به دهنم خطور کرد اما به خود امدم و متوجه شدم که کمانک که واژه جدیدی نیست پس ان را تغییر دادم و به کمانه تبدیل کردم .میبینید جقدر زرنگم.!!!
سِحر
امتیاز الفکوچ | 000/ 300
نشون دادن سکوت در برابر یک سری جمله ها و به جای استفاده از کلمه پاسخی برای حرفش نداشتم در جمله
کسی که جلوی من ایستاده بود کسی نبود که من آرزوی بودنشو داشتم، گفت:« من هرکاری برات میکنم» اما من، پاسخی برای این حرفش نداشتم.
بَدو
امتیاز الفکوچ | 135/ 300
در ابتدای جمله میآید، بدین معنا که گوینده سخن خود را آغاز کرده است. و برای جلب توجه بیشتر خواننده…
سالها بود که فراموشی بر اندام خاطراتش سایه گسترده بود. صدر مجلس نشسته بود. او را ندیدم. برای جلب توجه خواننده، آوازی سر دادم به زبانی بیگانه. که تنها برای او آشنا بود. پس خود را از لحن و کلام و آوای من بازشناخت. از روزنهی باریکی نوری باریدن گرفت. به سوی نور دوید و برای همیشه محو گشت. دیگر کسی این حوالی او را ندید.
فصل
امتیاز الفکوچ | 180/ 300
وقتی پاراگراف عوض میشود، امّا میخواهیم پاراگراف جدید را در ادامهی پاراگراف قبل بنویسیم.
جملهی پیشین چیست؟ آیا اصطلاحی ادبیست؟ یا آخرین جملهایست که من نوشتهام؟ یا آخرین پرسشیست که در این تست خواندهام؟ به هرحال نویسندگی کار سختیست!
فولانژ
امتیاز الفکوچ | 105/ 300
هر جا نیاز به توضیح هست فولانژ میزاریم
هر جا نیاز به توضیح داره فولانژ میزاریم تا نشان بدهیم که قهرمان نمرده و همچنان در سطور میتازد تا به تاکستان بیرون شهر می رسد و …
نفس
امتیاز الفکوچ | 115/ 300
باعث میشه خواننده فرصت تجزیه جمله رو پیدا کنه
نفس باعث می شود خواننده فرصت تجزیه جمله را پیدا کند. در جملات طولانی نمی توانست احساس اش را بیان کند اما صمیمانه و از ته قلب همه را دوست داشت
سمیر
امتیاز الفکوچ | 120/ 300
زبانم قادر به گفتن سخنی نیست.
زبانم قادر به گفتن سخنی نیست. تکه های خورد شده ی گلدان،چراغ های خاموش و مردی غرق خون.
مفکر
امتیاز الفکوچ | 115/ 300
هر جا جمله معنای سنگینی دارد و باید به آن کمی فکر کرد
«هر گاه جمله ای که معنای سنگینی دارد و باید به آن کمی فکر کرد علامت نگارشی مفکر را استفاده میکنیم» این اولین جمله ای بود که برای شروع نویسندگی استفاده کردم. همین جمله باعث شد موسسه الف کوچ توی مسیر نویسنده شدن کمکم کنه. به همین آسونی هم نبود اولین کتابم تا چند ماه فروش چندانی نداشت اما بعدش طرفداری زیادی پیدا کرد و همین باعث شد بقیه کتابهای منم فروش عالی داشته باشه.
تبصیر
امتیاز الفکوچ | 115/ 300
برای هنگامی که نویسنده از نوشتن خسته شده ؛ ولی باید ادامه دهد
نویسنده از نوشتن متن خسته شده بود؛ حدودا ۴۸ ساعت بود که مینوشت به علامت تبصیر نیاز داشت تا روانش رو آروم کنه و ایده های بیشتری به ذهنش بیان
تاکید
امتیاز الفکوچ | 180/ 300
کلمات و جملات کلیدی و مهم متن را متمایز میکند.
((این علامت کلمات و جملات مهم متن را متمایز میکند.))نقطه را گذاشتم و بدون فکر کردن دکمه ی تایید را زدم.احساس کردم تقلای بیهوده ای بود به هر حال خودم میدانستم که عاشق نوشتن هستم.چه فرقی میکرد که بدانم مستعد یا چیزی غیر از انم ؟
سکوت
امتیاز الفکوچ | 105/ 300
سکوت همیشه پیروز است
سکوت همیشه برنده است اگر سکوت کنید پیروز خواهید شد طوریکه آنا این کار را در مقابل اشخاصی که سعی به آسیب رساندن به او میکنند
دونقطهویرگول
امتیاز الفکوچ | 155/ 300
فرد قصد دارد صحبت خود را شروع کند اما قبل از شروع صحبت به علت سنگینی کلام نیاز به اندکی مکث دارد
قصد شروع صحبت دارم اما آنقدر واژه دست سرد خود را بر گلو میفشارد که هزاران مکث نیز چاره ی درد من نخواهد بود.
شاید باید پروازی کنم به مقصد پهنایِ نیلگون آسمانِ قصه های مادربزرگ پیرم تا ببارد بر من نرمیِ ابرِ رویای طفلِ کودکی ای که رها کردم شبی تاریک در گوری از جنس ناامیدی!
تفکر
امتیاز الفکوچ | 175/ 300
وقتی به اون علامت برسی. باید راجب جمله خونده شده فکر کنی
وقتی به اون برسی باید راجب جمله قبلش فکرکنی… حرفات رومیگم برای زدنش فکر کن… تا نشی مثل پینوکیو که دروغ هات با حرف هات افشا بشه
نشان شخصیت
امتیاز الفکوچ | 175/ 300
نشان دادن شخص مونث +، و مذکر –
نشان دادن + شخصیت من هست و مشخص می کند که این نوشته از کی هست و سرآغاز این نوشته با من و نشانم چه می کند ،منتظرم برای نشان دادن خودم برای بودن خودم و اثبات نشان خودم به شما
ساحه
امتیاز الفکوچ | 195/ 300
ساحه را در ذهن خود به معنای یک مساحت دهنده صرف میکنم.یعنی با گذاشتن این علامت میتوانیم بدون گذاشتن فصلها برای عوض کردن موضوع و حال و هوا در ذهن مخاطب این کار را انجام دهیم.
“ساحه را در ذهن خود به معنای مساحت دهنده معنا میکنم.البته من همه چیز را مجاز از همه در ذهن خود صرف میکنم.
این مردمان پیش رویم مضحک مینمایند.
همگی از روی کشیشی بیسواد و کوته فکر زندگی میکنند.
البته که من هم از روی شخصیتهایی زندگی میکنم.
شخصیتایی مثل داستایفسکی یا کافکا.
که البته این هم بد است.من در این ۳۱ سال گویی در بند و زندان افتادهام و نمیتوانم از این باور داشتن به چیزی به در آیم و بیرون شوم.
ما همگی در اینجای تاریک و مسخره گیر افتادیم و باید هرکس چیزی برای اعتقاد داشتن برای تنها،زندگی کردن داشته باشد.”
کامن فردی منزوی است.هیچگاه از خانهاش بیرون نمیآید مگر برای یافتن چیزی برای ایمان داشتن به آن.
کامن البته اینها را در کلیسا مینوشت.
اِژا
امتیاز الفکوچ | 135/ 300
در تشخیص جملات خوفناک به کار میرود
در تشخیص جملات خوفناک قلب تو کاربرد دارد نبض احساسات من.
مکث طولانی
امتیاز الفکوچ | 000/ 300
رفتن او را تماشا کردم،، از حالا به بعد باید به چه چیزی دل خوش میکردم؟
رفتن او را تماشا کردم،، از حالا به بعد باید به چه چیزی دل خوش کنم؟ قبل از او زندگی نکرده بودم و هرچه از خودم میدانم به او گره خورده است. از همان روز اول که دیدمش میدانستم به او گره میخورم. حالا من چطور باید رفتن او را بپذیرم؟ تاریک شوم یا خاطر خوشش را در قلبم برای ادامه دادن زنده نگه دارم؟
نفس عمیق
امتیاز الفکوچ | 185/ 300
معمولا بعد از قسمتهای مهم و مهیج نوشته میآید.
معمولا بعد از قسمتهای مهم و مهیج میآید. انگاری برای این ساخته شده است تا تو را از اوج هیجان کنترل نشده پرت کند داخل باغی پر از آرامش و سکون هر چی باشد نفس عمیق بلند است دیگر.
اوج
امتیاز الفکوچ | 000/ 300
با این علامت نشون میدم اون جمله اوج یک احساس خوشحالی یا ناراحتی است
با اون علامت نشون میدم که ،تو جملم اوج یک احساس ناراحتی یا خوشحالی وجود داره
مثلا خیلی وقتا تو داستان ها جمله ای که از یک شخصیت نقل میشه ،ظاهر خیلی عادی داره و شاید با خوندن اون جمله ی …
سلووین
امتیاز الفکوچ | 000/ 300
اینکه هر کلمه بی ربط را بهم وصل کند
دو سال گذشته رفتیم مسافرت آنجا خیلی غیر عادی بود گل هایش مانند جام بود و حتی تنه درختان آنجا از جنس چوب نبود و خیابان هایش عادی نبود
آلما
امتیاز الفکوچ | 000/ 300
این علامت،سخن ناشر یا نویسنده را از متن داستان متمایز میکند. در واقع دریچه ای بین داستان باز میشود و نویسنده با مخاطب ارتباط میگیرد.
دریچه ای باز میشود و نویسنده با مخاطب ارتباط میگیرد:بزار یه رازی رو بهت بگم!دنیای واقعی،دنیای درون کتاب هاست.ما از اینجا شما رو می بینیم.
کُما
امتیاز الفکوچ | 130/ 300
برای نشان دادن شدت تکیه بر کلمه در خوانش استفاده می شود.
نشان برای زمانی که زبان از بیان قاصر میشود، مثل زمانی که سلامش کردم و در سکوت نگاهش را از من به ایشان برگرداند
مدرج
امتیاز الفکوچ | 195/ 300
برای نشان دادن شدت تکیه بر کلمه در خوانش استفاده می شود.
میتواند برای نشان دادن شدت تکیه بر کلمه در خوانش استفاده شود، شوهرم را می گویم! قبل از عقد آنقدر جملاتش را اگزجره کرد و شدیدا با کلمه دوستم داشت که درست نفهمیدم وقتی می گوید فقط تو را دارم؛ این یک کنایه است با معنایی دور، یا دقیقا جیبهایش خالی بود، حالا که مسئولیت شستن لباسهایش با دستهای من است گزینه دوم را تایید میکنم.اینجا زندگی هوشمند است و با قرنیه چشم تان شناسایی میکنید و پرداخت می شود.
نوا
امتیاز الفکوچ | 200/ 300
هرگاه در متن خواستیم شعر یا آهنگی را بنویسیم در ابتدا و انتها به جای گیومه از نوا استفاده شود.
هرگاه در متن خواستیم شعر یا آهنگی را بنویسیم در ابتدا و انتها به جای گیومه از نوا استفاده شود. استاد آخرین جمله را گفت و کلاس به اتمام رسیدو به آرامی وسایلم را جمع کردم و به خلاقیت و نگاه خاص این مرد به دنیا فکر میکردم. وقتی که همه بچهها از کلاس خارج شدن بلند شدم و رو به روی استاد ایستادم. تمام شجاعتم را جمع کردم در چشمان زیبای به رنگ شباش نگاه کردم و گفتم: استاد اگر بخوام همه آدمها رو جمله ببینم و زندگیم رو یک متن طولانی حتما قبل و بعد از دیدن شما نوا میذاشتم.
هیچ
امتیاز الفکوچ | 170/ 300
علامت هیچ زمانیکه هیچ واکنش یا احساسی نداری
زمانی که هیچ واکنش و احساسی نداشتم در واقع متوجه شدم که تمام حس های درونم جمع شدن و دارن یه تصمیم عالی برای من میگیرن پس فهمیدم وقتی نهایت بی تفاوتی رو داری در واقع شروع متفاوت بودنت با بقیه رو داری
بایگانی دوسالانه کشف استعداد نویسندگی